مسافرت
م
محدثه یه دوست پیدا کرده بود که داشت میرفت مشهد وقتی ما داشتیم می رفتیم
سوار شیم گیر داده بود که دوستمم بیاد بعدم همش میپرسید دوستم هوش تجا رفت
وقتی که دختر گلم خیلی کوچولو بود و با هواپیما جایی میرفتیم همش بیقراری می کرد
و جیغ می زد اما ایندفعه که سوار شدیم دخترم اولش خیلی خوشحال بود اما بعدش
رنگش پرید و کلی بالا اورد.و منم خیلی نگران شدم اما خدارو شکر زود حالش خوب شد .ما
رفتیم عروسی دایی محمد عکسا شو بعدا میزارم چون حدیث جون هنوز ایمیلشون نکرده
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی