بدون عنوان
رفته بودیم به مناسبت روز پدر برای پرجون راکی چیر بخریم محدثه یه میز تحریر اونجا دید و سریع نشست روش و بعد هم گفت پدر من اینو دوس دارم خرش باباشم با شنیدن این حرف کلی غش و ضعف رفت و قربون صدقه دخملی و قرار شد براش بخره منمکه ای بابا جا نداریم اما اخرشم تسلیم دختر و پدر شدم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی