پنجمین سالگرد ازدواج مامان و بابا93/7/7
فاینال 93/6/22
شمال 93/6/12
امسال با خانواده عمو سیف لله (عموی بابا)رفتیم نوشهر خیلی خوش گذشت البته بجز روز اول که یه حادثه بد برامون پیش اومد که خدارو شکر به خیر گذشت ...
نویسنده :
مامان محدثه
10:31
جشن در موسسه 93/6/10
موسسه برای بچه ها یه جشن برگزار کرد و پنگول هم اونجا حضور داشت به عسل مامان خیلی خیلی خوش گذشت ا اینم محدثه و دوستش امیر مهدی که خیلی پسر خوب و دوست داشتنیه ...
نویسنده :
مامان محدثه
16:49
جدا خوابیدن
عسل مامان از 93/6/8توی تختش میخوابه و دیگه موقع خواب بهانه نمیگیره که بغلم بخوابه من پایین تختش می خوابم و دستای همدیگرو می گیریم و کلی براش قصه می گم تا بخوابه ...
نویسنده :
مامان محدثه
16:35
کوچولوی مودب
دیروز عسلو بردم موسسه وقتی رسیدیم گفت اخ جون بعدشم گفت مامان ننون که منو اوردی مدرسه منم کلی ذوق کردمو قربون صدقش رفتم عسلم دیگه واسه خودش خانم شده یه خانم مودب و دوست داشتنی سوره کوثرم دیگه کامل یاد گرفته و اینجوری می خونه بسمه حاه ححیم انا اتیناک کوثر فصل روبک ونحر ان شانک هو ابتر ...
نویسنده :
مامان محدثه
22:41
جلسه دوم کلاس
دوشنبه دومین جلسه کلاس عسلی بود که قرار بود رنگ قرمزو یاد بگیره چیچرشون (به قول محدثه )گفته بود لباس قرمز بپوشه و عروسک و توپ قرمز ببره ...
نویسنده :
مامان محدثه
20:23
تابستان امسال
تابستان امسال من و دختری رفتیم کلاس گلسازی و ژله و دسر هم کلی چبز یاد گرفتیم هم خیلی بهمون خوش گذشت البته چند مدل ژله دیگه هم یاد گرفتم اما از دست دختری و باباش به مرحله عکس نرسید ...
نویسنده :
مامان محدثه
20:03